فارسیلن وبلاگ زبان پارسی

❤ از زبان شیرین مادری فارسی قطعه ای را اینجا آورده ایم ❤

فارسیلن وبلاگ زبان پارسی

❤ از زبان شیرین مادری فارسی قطعه ای را اینجا آورده ایم ❤

فارسیلن وبلاگ زبان پارسی

به نام خالق عروسک گلی (انسان)

در این سایت ما از آرایه های به کار رفته در آثار ادبیات فارسی و تعریف قصه و قصه گویی و شعر های زیبای شعرای معروف ایرانی و نثر های خوب و زیبای ایرانی و معرفی کتاب های معروف که به زبان پارسی و به قلم نویسندگان ایران زمین
می نویسیم
امیدوارم از خواندن مطالب این وبلاگ لذت ببرید 📚⚘❤

دوست دار شما نویسنده وبلاگ ❤❤

بایگانی

حکایت تخته سنگ

پنجشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۵۹ ق.ظ

به نام خدا 

در زمان‌های گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی‌داشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.

  • Nazanin zahra Haseli

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی